روانشناس خوب
در حقوق اسلام، مرد می تواند هرگاه بخواهد زن خود را طلاق دهد. زن نیز حق دارد در موارد خاص مانند غیبت طولانی و بی خبر شوهر و استنکاف و عجز او از دادن نفقه، از دادگاه بخواهد. به اضافه زن یا شوهر می تواند به دلیل عیب یا تدلیس همسر خود نکاح را فسخ کند. یعنی موارد انحلال نکاح درسد مانند وضعی است که قانون مدنی پیش از وضع قانون حمایت خانواده داشت.
شاید در بادی امر چنین به نظر آید که در جامعه ی اسلامی خانواده بنیان محکمی ندارد و کانونی است برای دفع شهوت و ارضای خودخواهی های مرد زیرا اوست که زن را به همسری انتخاب می کند و هرگاه نخواست رهایش می سازد. ولی این توهم نابه جاست. حقوق هیچ ملّتی را جدای از عادت و رسوم و اخلاق حاکم بر آن نمی توان به درستی فهمید. در میان همه ی اقوام تجاوز به قانون و سوء استفاده از ظواهر آن کم و بیش وجود دارد. مسلمین نیز مصون از خطا نیستند ولی مسلمان در رها کردن همسر آزاد و خودسر نیست و حفظ خانواده نیز از نظر شارع اسلام دور نمانده است.
مرد مسلمانی که به راستگویی پیامبر و قدرت خداوند ایمان دارد و سعادت و ذلّت خویش را وابسته به اراده ی پروردگار می داند، وقتی دانست که شارع طلاق را مکروه می شمرد و خداوند کسانی را که خودسرانه و بی دلیل زن تازه می گیرند دوست ندارد، به آسانی از همسرش جدا نمی شود؛ وقتی شنید که عرش از طلاق می لرزد یا منافقان به طلاق سوگند می خورند، آن را بی اهمیت و ساده نمی پندارند؛ وقتی دستور خداوند را بر حسن معاشرت با زن خواند و هشدار قرآن را بر اینکه «اگر زنان خویش را نمی خواهید، چه بسا چیزها را که مکروه می شمارید و خداوند در آن نیکی بسیار قرار می دهد» شنید به اندک کدورت دامن صبر از دست نمی دهد. هم چنین زن مسلمانی که توصیه های شارع در مهربانی کردن با شوهر و اطاعت از او را به یاد دارد با همسرش سازگاری نمی کند و از بیم مکافات خداوند دامن آلوده نمی سازد و به نامحرمان به دیده ی هوس نمی نگرد. با اینکه آمار درستی از میزان طلاق نداریم، همه به خوبی می دانند که در خانواده های مذهبی به ندرت از جدایی سخن گفته می شود و بیشتر مردم طلاق را فاجعه ای ناگوار می دانند. با وجود این باید اعتراف کرد که نظام اسلامی خانواده در اجتماعی نتایج دلخواه را به بار می آورد که مردم به اخلاق مذهبی معتقد باشند و اساس آن بر مبنای اسلامی استوار باشد. اگر اخلاق مذهبی از احکام طلاق جدا شود، سوء استفاده ها و زورگویی ها نیز آغاز می شود و این است دلیل اصلی شکایاتی که پیش از قانون حمایت خانواده، از گوشه و کنار در باب احکام قانون مدنی به گوش می رسید.
اگر زن و مرد بتوانند بدون دخالت دادن دیگران مشکل خود را حل کنند و علّت یا علل جدایی را از میانه بردارند چه بهتر اگر نتوانند، یک نفر انسان باوقار و با حوصله و تیزبین و متدین از جانب خانواده ی مرد و یک نفر از جانب خاندان زن جلسه ای تشکیل دهند، باشد که کار به طلاق نرسد.
«وَ إِن خِفتُم شِقاقَ بَینِهِما فَابعَثوا حَکَماً مِن اَهلِهَ وَ حَکَماً مِن اَهلِها اِن یریدآ اِصلاحاً یوَفِّقِ اللهُ بَینَهُمآ إنَّ اللهَ کانَ علیماً خَبیراً»(چنانکه بیم آن دارید که نزاع و خلاف سخت بین آنها «میان زن و شوهر» پدید آید از طرف کسان مرد و کسان زن داوری برگزینند که اگر مقصود اصلاح داشته باشند خدا ایشان را بر آن موفقیت ببخشد، البتّه خدا به همه چیز دانا و از همه ی اسرار خلق آگاه است.) (سوره ی نساء ، آیه ی 35)
قرآن مجید با صراحت در سوره ی نساء ضمن دو آیه تجاوز به حقوق زن را محکوم و شدیداً مردم را از این کار بازداشته است:
1- «یا اَیها الّذینَ آمَنوا لا تَحِلُّ لَکُم اَن تَرثُوا النّساءَ کَرهاً وَ لا تَعضِلوُ هُنَّ لِتَذهَبوا بِبعضِ ما آتَیتِموهُنَّ اِلّا أن یأتین بِفاحِشَه مُبَینَهِ وَ عاشِروهُنَّ بِالمَعروفِ فَإن کَرِهتُموهُنَّ فَعَسی أن تُکرِهوا شَیئاً وَ یجعَل الله فیهِ خیراً کثیراً.» (سوره ی نساء، آیه ی 19).
خداوند در این دو آیه دو وظیفه ی اساسی را به مردها توصیه می کند:
1- هنگامیکه مردی زنی را به نکاخ خود درآورد بر او حرام است که او را بلاتکلیف نگاهدارد (نه او را طلاق بدهد تا آزاد باشد، نه با او خوش رفتاری کرده به وظایف زن و شوهری عمل نماید) (و نظرش ازاین کار این باشد) که مال وی را از مهر و غیر آن از چنگ او بیرون آورد و این نوع طلاق ظالمانه ی عصر جاهلیت را وسیله ی تعدّی به مال و ثروت همسرش قرار دهد.
2- دیگر اینکه مردها با همسران خود رفتار نیکو داشته باشند و احیاناً اگر از رفتار همسران خود (در مواردی) خوششان نمی آید آنرا تحمّل کنند زیرا چه بسا چیزی را ناپسند بدارند در حالیکه به نفع آنها است و سرانجام به خیر و رضایت تبدیل می شود و سود زیادی در باطن خود دارد و در استحکام بنیان خانواده موثّر است. فقط در یک مورد به مردها حق می دهد که به زندگش مشترک تن ندهند و آن وقتی است که زنها با وجود داشتن شوهر راه انحراف را پیشه ی خود سازند و طریق فساد را انتخاب کنند. واضح است که اسلام در این صورت به خاطر مصالح خانواده، حفظ نسل و فرزندان از فساد و تباهی، اختیارات خاصی به مرد داده تا همسر خود را بدین وسیله متوجّه کند و او را به راه مستقیم وارد سازد، مرد طبق این اختیارات می تواند از او کناره گیری کند و با او معاشرت نیکو نداشته باشد و این عمل در حقیقت تجاوز به حقوق زن نیست بلکه یک نوع وسیله احقاق حق است
2- آیه ی دوم: «وَ إن أرَدتُم إستَبدالَ زَوج وآتَیتُم اَحَداهُنَّ قِنطاراً فَلا تَأخُذوا مِنهُنَّ شیئاً أتَأخُذونَهُ بُهتاناً وَاثماً مُبیناً» (سوره ی نسا، آیه ی 20).
اگر اراده ی طلاق همسر خود را کردید از مهر کثیری که به او داده اند بر خلاف تمایل آنان چیزی از آنها نگیرید زیرا آن تجاوز و ستم آشکار می باشد.
این دو آیه در اوائل هجرت رسول اکرم (ص) و مسلمان ها به مدینه نازل شده است، هنگامیکه اسلام مرحله ی خطر و نابودی خود را پشت سر گذرانده در جاده ی پیشرفت و نفوذ و تشکل و خودساختگی افتاده بود، اوّلین گام اصلاحی خود را در نظام خانواده و روابط زن و شوهری عصر جاهلیت برداشت و با نظام پوسیده و عقب مانده آن عصر به مبارزه برخاست و مطالعه ی روایات و احادیث وارده از امامان و پیشوایان مذهبی به خوبی نمایانگر این حقیقت می باشد